فروشگاه اینترنتی کتابم کو

اختراع هوگو کابره
«اختراع هوگو کابره» داستان پسری است که در دهه 1930 در فرانسه زندگی می کند. هوگو در اثر یک اتفاق پدرش را از دست می دهد و مجبور می شود با عمویش زندگی کند. عموی هوگو نه تنها اجازه درس خواندن به او نمی دهد بلکه او را وادار می کند به کار تنظیم ساعت هاب ایستگاه و دزدی بپردازد. با این وجود، همه فکر و ذکر هوگو، کار نیمه تمامی است که تا پیش از مرگ پدرش، مشغول انجام آن بودند؛ یعنی یک آدم آهنی که از قطعات ساعت های مختلف ساخته شده است.

معرفی کتاب بهرام و گل اندام (از مجموعه ی عشق های فراموش شده)
چطور می شد آن قدر به من نزدیک و آن قدر دور از دسترسم باشد. همین جا پشت این پنجره بود و حالا که نبود، نگاهش مدام مقابل چشمانم تکرار می شد... من گل اندام بودم؟ همان کسی که هزاران فدایی داشت؟ توی آینه به قیافه ی نزارم نگاه کردم. چشمانم غرق خون شده بودند. چند روز بود خواب و خوراک نداشتم. دولت کنارم آمد. دست روی گونه ام کشید و اشک هایم را پاک کرد: «گل اندامم، از چه می ترسی؟»...

مجموعه همه پرسش های اشتباه
کسی هم دختر گمشده را دیده؟ چرا پدر و مادرش این قدر بی خیالند؟ آخر یک آزمایش شیمیایی ،سوپر مارکت،موهای کاموایی و مجسمه ای دزدیده شده ربطی به هم دارند ؟ چرا حرف را عوض می کنید؟قرار است فکر و ذکرتان دختر گمشده باشد.او کجاست؟

دی وی دی اسرار الغولان
داستان سه پسر نوجوان تخس که یک خرابکاری بزرگ در مدرسه به بار می آورند. آن قدر بزرگ که دیگر جرات نمی کنند به مدرسه برگردند. نقشه ای می کشند و به طالقان به خانه ی متروکه ی پدربزرگ فرار می کنند تا آب ها که از آسیاب افتاد، برگردند. اما همان شب، در انباری خانه ی پدربزرگ پیرمردی جادوگر را ملاقات می کنند و پیرمرد به آن ها یک دی وی دی می دهد. پیرمرد می گوید که چاره ی کارشان در همین دی وی دی است.
تبلیغات:

یک عدد مامان به فروش می رسد
مشق هایت را بنویس! اتاقت را جمع و جور کن! سبزی بخور!....هر قدر سبک و سنگین می کنم ،راه دیگری به ذهنم نمی رسد : مامانم را می فروشم!

پدر و مادرم زده اند به سیم آخر
مامان گفت: "من یه جایی خوندم که این روزها مردم کتونی می پوشن و زبونه ش رو هم می دن بیرون." اما نه آدم های جا افتاده ای مثل بابا و مامان من. اگر آن ها این کار را بکنند، هم خودشان و هم من را مسخره ی عالم و آدم می کنند...

معرفی مجموعه مومی ترول ها
با مومی ترول ها آشنا شوید! جانورهای افسانه ای گِرد و کوچک و بامزه که مثل اسب آبی پوزه های کشیده ای دارند. اما اسب آبی نیستند! مومی ترول ها روزگاران گذشته توی خانه ی آدم ها و کنار پریانِ خانگی، پشت بخاری زندگی می کردند. اما الان زندگی شان عوض شده. ماجراهای جالب و هیجان انگیزشان را بخوانید.

معرفی کتاب من اچونه ام! درو باز کنید!
هر کی دوست دارد با چند تا بچه ی کله پوک آشنا شود، دستش را بگیرد بالا! چند تا قصه ی بانمک و خنده دار داریم با یک عالمه بچه ی مثلاً کله پوک که آن قدرها هم کله پوک نیستند. اتفاقاً خیلی هم زبر و زرنگ و آبِ زیرِ کاه هستند. آن قدر که بزرگترهایشان را ذلّه کرده اند. اچونه، هنچیل، هوچی پوچی، تی تی، چیناچیل، هاچول، گینگول و... . نه! اشتباه نکنید. این کلمه ها خارجی نیستند، ورد جادوگری هم نیستند. اسم بچه های کله پوک ما هستند!
تبلیغات: